سپاهیان دشمن به ان حضرت حمله کردند و ایشان را آماج تیرهای خود قرار دادند؛ به گونه ای که تیرها از میان طناب چادرها و خیمه می گذشت و پیراهن بعضی از زنان را پاره می کرد. سپس امام با رشادت و شجاعتی که به ارث برده بود ، به سپاهیان دشمن حمله کرد. آن حضرت در خلال حمله ،خطاب به دشمن فرمودند:
«مگر من چه کرده ام؟آیا حقی را ترک کرده ام و یا سنتی را تغییر داده ام؟» آن جماعت پاسخ دادند:نه! ولی با تو می جنگیم ، به خاطر حقد و کینه ای که از پدرت - رسول اکرم (ص) - داریم و آنچه با پدران ما و پیرمردان ما در روز بدر و حنین کرده است.
حضرت با رشادت تمام و حملات مکرر ، عده ی زیادی را به خاک انداخت و در حالیکه از شدت تشنگی و خستگی ناتوان شده بود ، لحظه ای ایستادند ؛ که ناگاه سنگی به پیشانی مبارکش اصابت کرد. لباس خود را به بالا گرفتند تا خون را پاک کنند، که تیر سه شعبه آهنین ومسموم بر سینه ی مبارکش نشست. حضرت در این حال فرمودند:«بسم الله و بالله و علی مله رسول الله»